سه شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۲۲ ق.ظ
شب های پولکی
جمله ای بود که گذشت.....در ذهنم مدام..جاری میشود...و میگذرد .... اگر همان لحظه نرسم و.نیابمش....باید در دریا دنبالش بگردم..که این دشوار است.....
و شایدم..لحظه ای مکث...اگر متوقف شود ..مفید باشد
اری این چنین بود:که در سکوت خلوت شب ها...حس خوبیست وقتی چشمانت را میبندی..اما میبینی که از همیشه بیدار تری....گویی تمام روز به سویت آمده..
اما زود تر از موعود....شب...ها...هوشیار میشوم
و وقتی خانه تاریک است... وجودم با تاریک شدن مقاومت میکند ...و میخواهد روشن تر شود ..
اما من همهِ همه شان را..هم این تاریکی هارا ..هم این حس را...و هم امشب را...با همه اتفاقات خوب و بدش دوست دارم..:)
شب ها بهتر است3>
#kd
۹۶/۰۱/۰۸