راحت پر زد رفت
این پستو به احترام یه فرد عزیز مینویسم
چون حس میکنم بهش مدیونم...
وبیشتر برای این که حس کنم یه کاری انجام دادم و شاید آرومتر شم هرچند خیلی دیره...
~من این فرد حدود سه سال پیش میشناختم...و اون موقع وقتی گفت سرطان داره من هیچ وقت باور نکردم..
و واقعا کی باورش میشد؟.......
_وامروز...امروز بعد سه سال خبر فوتشو تو سن 23سالگی به خاطر سرطان کلیه شنیدم.................
یخ کردم....همچی واستاد..یه جوری ک اصلا باور نکنی...یعنی چی آخه مگه میشه؟..آخه چرااا؟؟...آخه... ...
-چقدر آدما تغییر میکنن ...این که الان به قبل خودم نگاه میکنم و میگم چقدر احمق بودم...درست زمانی ک فکر میکردم خیلی میفهمم..
_گاهی خیلی زود..دیر میشه...
بیاین قول بدیم مراقب رفتارمون و حرفامون با اطرافیانمون باشیم..
یه روز از خواب پامیشیم میبینیم دیگه نیستن که حتی یه ببخشید کوچولو بگیم...
اون موقع مامیمونیم و فکر حرفایی ک کاش نمیگفتیم یا کاش و کاش تر......
_زود تصمیم نگیریم شاید یکی راست بگه...حتی غیر قابل باور..
_هنوزم باورم نمیشه....مگه میشه به این زودی دیگ نباشه!
چرا اومد وقتی قرار بود اینقدر زود بره؟؟
_گاهی خدا رو نمیفهمم....
_و امروز یکی از سیاه ترین روزام بود ..
_تو همون پرنده بودی..
_آسمونم اشک میریزه از پروازه غمگینت...
واینکه برای آرامش روحش دعا کنید..
واینکه روحت شاد و یادتم همیشه هست...
#kd